۷ نکته مهمی که درباره جدایی از نادر از سیمین نمیدانستید

ساخت این فیلم ماجراهای جذابی دارد. اصغر فرهادی برای نگارش و ساخت فیلم دیگری به آلمان رفته بوده که با شنیدن یک تصنیف و غرق شدن آن میبیند دیگر چیزی از فیلمنامه ای که قرار بوده بنویسد، در ذهنش نیست. به جایش به تهران برمیگردد و فیلنامه جدایی نادر از سیمین را شروع میکند. در این مطلب ۷ نکته جالب در باره این فیلم را میخوانید.
یک، فیلمنامه
اصغر فرهادی میگوید: «بخشی از قصه فیلم از تجربههای شخصی من بود. در نزدیکانم کسی را داشتم که بیماری آلزایمر داشت و رابطه یک بیمار آلزایمری با بقیه برایم از یادنرفتنی بود. چندتا تصویر از این شخصیت در ذهنم بود. آرامآرام قصهای بین این تصویرها چیده شد که به هم وصل شوند. مثل تصویر نادر که در حمام پدرش را میشوید. این تصویر پیش از آن که قصهای وجود داشته باشد در ذهنم بود. چیز دیگری که مرا به سمت این قصه برد، این بود که من سالها هر روز صبح دخترم را خودم به مدرسه میبردم و بعدازظهر برمیگرداندم. همیشه فکر میکردم رابطه من با دخترم و صحبتهایی که در ماشین با او داشتم، رابطه نویی برای طرح در سینماست. رابطه یک پدر با دختری نوجوان.»
دو، اسم
اسم فیلم، «جدایی نادر از سیمین» است، اما فیلم با درخواست جدایی سیمین از نادر در دادگاه شروع میشود. فرهادی درباره این تناقض میگوید: «اسم فیلم، در ظاهر اسم افشاگری است؛ هیچ کدام از کارهای من اسمینداشتند که تا این اندازه در مورد خود فیلم اطلاعات بدهد. وقتی قصه شروع میشود کاملا برعکس این ماجرا را میبینیم. این میتواند یکی از اولین سوالهایی باشد که بیننده را درگیر کند که چرا این فیلم برعکس است. جواب این سوال را کمکم در طول فیلم درمییابیم؛ به طوری که در سکانس پایانی میبینیم دیگر این نادر است که به جدایی از سیمین اصرار دارد. به نظر میآید در خود اسم هم یک سیر داستانی پنهانی وجود دارد. برای نام فیلم نیاز به دو اسم داشتم کههارمونی داشته باشند. «آ» ی نادر و «ی» سیمین، یک حرکتی داشتندکه هیچ دو اسمیدر کنار هم این طور نمینشستند. یعنی مثلا اگر به جای سیمین میگذاشتیم سارا، نادر و سارا دیگر هارمونی نداشتند.»
سه، مهمترین تغییر جدایی نادر از سیمین
در اولین نسخه فیلمنامه «جدایی نادر از سیمین»، سکانس فعلی فیلم در ابتدای داستان قرار گرفته بود. یعنی فیلم با نشان دادن دختری شروع میشد که مردد است پدرش را انتخاب کند یا مادرش را.
چهار، داستان پدر
اصغر فرهادی میگوید: «من شخصیت پیرمرد را بر اساس شخصیت پدربزرگ خودم انتخاب کردم؛ حتی اسم او را در فیلمنامه گذاشته بودم «آقا مرتضی»، در صورتی که در فیلم اصلا او را صدا نمیزنند. پدربزرگ من اهل دهی بود اطراف اصفهان. من بخشی از آموزههای کودکیام، مثل قصه گویی را از او یاد گرفتم.»
در «جدایی نادر از سیمین» یک موسیقی از شجریان در ماشین میشنویم و یک موسیقی هم در خانه، وقتی دختر راضیه میآید تا دفتر نقاشی اش را بگیرد. این موسیقی از تاج اصفهانی است که فرهادی میگوید آن را به یاد پدربزرگش و به یک دلیل شخصی بین خودش و او انتخاب کرده است.
پنج، تمرینها
اصغر فرهادی گفته است: «در تمرینها صحنههایی طراحی میشود که در فیلم وجود ندارد. مثلا نادر و سیمین هیچوقت در فیلم رابطه خوبی با هم ندارند ولی در تمرینها، روزهای خوش شان را هم تمرین میکردند. بخش دیگری از تمرینها، میدانی بود. مثلا بابک کریمی که نقش بازپرس را بازی میکند، مدتهای طولانی میرفت در دادسراها و بازپرسی را که پیدا کرده بودیم تماشا میکرد. ساره بیات چادر سر کردن در محیط واقعی را تمرین میکرد. چندین بار مجبور شد با اتوبوس برود شاه عبدالعظیم و یک سفر یک روزه هم داشت، یک نفر هم کنارش مراقب بود این تمرین درست انجام شود. من فیلم مستند هم زیاد به بچهها نشان میدادم. مستندی بود درباره کفش که شهاب حسینی ببیند و با شغل کفاشی آشنا شود.»
شش، صحنه مهمیکه حذف شد
فرهادی صحنه تصادف راضیه را فیلمبرداری کرد اما در تدوین آن را حذف کرد؛ «در «درباره الی...» بزرگترین اتفاق فیلم غرق شدن الی حذف میشود، در صورتی که در «جدایی...» و «چهارشنبه سوری» در مورد بزرگترین اتفاق فیلم صورت نمیگیرد. در «جدایی...» به دلیل اینکه بعدها راجع به این موضوع خیلی صحبت شد، این صحنه بزرگ شد و به چشم آمد، در حالی که پیچ بزرگ قصه اینجا نیست... این صحنه مهمی است اما اگر یک بار دیگر فیلم را ببینید، نشانههایی را میبینید که این تصادف رخ داده ... شما حتی صدای ترمز و صدای صحنه ای تصادف را میشنوید و در پلان بعد حال بد راضیه را میبینید. و بعد در اتوبوس میبینید که او از بی حالی ضعف میکند، سرش گیج میرود و میافتد. اگر قرار بود هیچ اطلاعاتی به بیننده ندهم اصلا چرا آن صحنه را گذاشتم؟»
هفت، پایانبندی
سارینا فرهادی در باره صحنه آخر این فیلم گفته است: «توی تمرینهای صحنه آخر بابا هیچوقت نگفت ترمه قرار است چه کسی را انتخاب کند. اصلا نمیگذاشت من از نظر احساسی بیشتر طرف پدر یا مادرم را بگیرم. یادم هست حتی ما پلان آخر را برعکس همیشه، تمرین هم نکردیم. چون این سکانس روزهای آخر فیلمبرداری شد. بابا حس کرده بود من به شخصیت ترمه خیلی نزدیک شدم. بعد هر دو به این نتیجه رسیدیم که این سکانس را بدون تمرین بگیریم. بعد که پلان تمام شد یک هو همه چیز ریخت به هم. هر کسی رفت یه طرفی، حال همه بد شد. آنجا واقعا دلم برای تنهایی ترمه سوخت.»